اهل كاشانم، قبله ام یك گل سرخ

اهل كاشانم، قبله ام یك گل سرخ بازار مقاله: چتر مهربانی، عطر سیب، نور ایمان، زیبایی شقایق، چراغ زندگی، بیشه نور، سجاده عبودیت، باران عرفان، کتاب عشق و دوستی، دشت گل سرخ و آیینه محبت همه و همه اول اردیبهشت در گوش گلدسته های همیشه بیدار اذان، سپهر نامدار شد.


قاصدک خیال از چینی نازک افکارم پرکشید و با چرخی بر دشت شقایق عطر سهراب گرفت و در کنار چشمه، پای سپیدار بلند تاریخ با رقص نور خورشید روی آب غلطید.
حباب آب از دهان ماهی قرمز بازیگوش برایم چشمک زد و پرسید خیالت، طروات و لطافت نور از سپهر اتاق آبی دارد و دلت برخاسته از لب طاقچه عادت دشت نور دارد، اهل کاشانی! طعم نان دارد دستانت، می تراود ذوق از انگشتانت، می بارد خدا از احساست، عشق و عرفان قافیه بندگیت، زندگی و دوستی وزن ناب هنرت، مهربانی و ایمان رسمت، می چرخد شهر به شهر ماه نامت از قبله گل سرخ بر تپش پنجره ها می سراید:
من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه، مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد، گفته باشد سر گلدسته ی سرو
من نمازم را، پی «تکبیرة الاحرام» علف می خوانم،
پی «قد قامت » موج
کعبه ام بر لب آب
کعبه ام زیر اقاقی هاست
کعبه ام مثل نسیم، می رود باغ به باغ، می رود شهربه شهر
«حجر الاسود» من روشنی باغچه است
اهل کاشانم
محل تولد و خاندان سهراب
شاعر و محقق نام آشنای معاصر در گفت و گو با خبرنگار ایرنا با اشاره به اینکه وی و زنده یاد سهراب سپهری هر ۲ در یک محله متولد شدند و منزل پدری نزدیک بود، اضافه کرد: سهراب ۱۵ مهر ۱۳۰۷ نزدیک اذان ظهر در خانه ای که ذوق و هنر از در و دیوارش می ترواید متولد شد.
استاد سید علی اصغر صائم کاشانی با تکیه بر اینکه سهراب از خاندان فضل و دانش بود، افزود: مادر سهراب فرزند مرد دانشمندی به نام ملک المورخین و او نیز فرزند محمدتقی لسان الملک سپهر (درگذشت: ۱۲۹۷ق-۱۲۵۹ش) مولف کتاب مشهور ناسخ التواریخ در عصر ناصری بود.
وی با اشاره به اینکه نام مادر سهراب فروغ ایران بود، افزود: سهراب یک برادر هم به نام منوچهر داشت که شاعر و خوشنویس نبود و چند سال پس از سهراب درگذشت.
به گفته وی، اسم پدر سهراب نیز اسدالله خان سپهری و پدربزرگش نصرالله خان سپهری بود که همه در مخابرات و تلگراف خانه قدیم کار می کردند؛ وقتی پدرش درگذشت، مادر سهراب بجای وی سر کار رفت.
صاحب کتاب "خانه دوست کجاست" با یادآوری اینکه پدر بزرگ سهراب بزرگترین تاریخ دان ایران در عصر قاجاریه بود، اظهار داشت: سهراب سه عمو به اسامی حبیب الله خان سپهری، فضل الله خان و سیف الله خان سپهری داشت.


صائم کاشانی با اشاره به اینکه سهراب سه خواهر به اسامی همایون دخت، پری دخت و پروانه سپهری دارد که همایون دخت چندین سال پیش بدرود حیات گفت و ۲ خواهر دیگر وی در قید حیات هستند، عنوان کرد: عموها، پدر سهراب و خواهران سهراب از خط خوشی برخوردار بودند، پدر و عموهای سهراب سازنده و نوازنده آلات موسیقی(تار) و آشنا به اسب سواری بودند؛ خانواده ای هنرمند که در آن فقط سهراب سپهری شاعر و نقاش بود.
وی با یادآوری اینکه خانه پدران سهراب در باغ بزرگی نزدیک به ۲۰ هزار متر مربع در خیابان دروازه عطار کاشان واقع شده بود، اضافه کرد: همه اجداد سهراب از همین محله هستند و آن باغ را نیز در همان زمان ها فروختند که حالا شاید نزدیک به ۸۰ خانه شده باشد.
صائم کاشانی با اشاره به اینکه داخل این باغ اتاق های گوناگون و یک اتاق محل زندگی سهراب و خانواده اش بود، افزود: سهراب اتاق محل زندگیشان را رنگ آبی زده و معروف به اتاق آبی بود.
شاعر بلندآوازه همشهری سهراب اظهار داشت: بعد از فروش قسمتی از باغ فقط اتاق آبی باقی ماند که به حبیب الله خان سپهری عموی سهراب رسیده بود. من ۱۵ ساله بودم که عموی سهراب باغ را به مرحوم دکتر شیدایی فروخت.
به گفته وی، وقتی آن خانه باغ به فروش رسید، سهراب یک اتاق کوچک را در خیابان ۲۲ بهمن کوچه بنگاه حکیمی (عوارضی سابق) اجاره کرد.
وی با تکیه بر اینکه او نیز از کلاس سوم ابتدایی شعر می گفته و بیشتر اوقات را از وقتی سهراب به کاشان آمد با وی سپری کرده است، عنوان کرد: هفته ای ۲ روز به منزل سهراب در آن اتاق محقر می رفتم.
محقق و نویسنده ادب پارسی، اتاق سهراب را محل زندگی و کارگاه نقاشی او عنوان نمود و اظهار داشت: این اتاق محقر با فرشی از یک تکه زیلو، پرده هایی از جنس گونی، ۲ پشتی از گونی که با کاه پر شده بود، یک چراغ سه فتیله ای نفتی، یک کتری، قوری و فلاسک چای و وسایل نقاشی او پر شده بود.
صائم کاشانی با یادآوری رفتن هر روز بامداد سهراب به گلستانه تا غروب اظهار داشت: سهراب شعر و نقاشی را همزمان با هم آغاز کرد.
همکلاسی های سهراب
وی با تبیین خاطره های معاشرت خود با سهراب و همکلاسی های وی همچون دکتر فیلسوفی و مرحوم دکتر نعمت الله مدیحی که به علت مشغله پزشکی ماهی یکبار نزد سهراب می آمدند و او را خیلی دوست داشتند اضافه کرد: برخی افراد ادعای دوستی با سهراب دارند، در حالیکه راست نمی گویند.
عرفان و نوآوری رمز ماندگاری سهراب
مدرس ادبیات در دانشگاه های توکیو، واسدا و دوشیشا در کشور ژاپن تصریح کرد: بارها و بارها گفتم، اعتقاد دارم و خواهم اظهار داشت که عرفان و نوآوری رمز ماندگاری سهراب در شعر و نقاشی هایش است، در هر ۲ بی بدیل بود، چونکه اشعار او تکرار مکررات نبود.
صائم کاشانی افزود: از زمان حافظ و سعدی تا حالا شاید ۲۰ هزار شاعر آمدند و رفتند اما نامشان ماندگار نشده چونکه اینها در شعر نوآوری نکردند و شعرشان تکرار مکررات بوده است.
وی سهراب را از ابتدا پیرو و تحت تاثیر نیما یوشیج (علی اسفندیاری) دانست و اضافه کرد: سهراب افکارش از نیما و شاعران هم عصر او همچون اخوان ثالث که در شعر نو بسیار توانمند بود، فروغ فرخزاد، احمد شاملو و چند شاعر دیگر از نوپردازان فراتر رفت.
سهراب بر قله سار شعر نو ایستاده
کارشناس و مشاور ادبی موسسه های عالی و فرهنگی تصریح کرد: با عنایت به تجربه ۵۰ سال سرودن شعر، تالیف ۱۵ جلد کتاب شعر، چاپ ۶۵ جلد آثار تحقیقی در زمینه های مختلف علمی و در مجموع صاحب ۸۰ اثر چاپ شده نه بعنوان تعریف، رفیق هم محله ای و همشهری سهراب و نه از روی تعصب می گویم که شعر سهراب بیان کننده این واقعیت است که وی در شعر نو پا را فراتر از نیما یوشیج گذاشته است.


صائم کاشانی افزود: ظرافت ها، لطایف و دقایق شعری سهراب از همه اینها برتر بود بگونه ای که سهراب بر قله سار شعر و ادبیات نو معاصر و شاعران نوپرداز حتی نیما یوشیج ایستاده است.
وی با تکیه بر اینکه سهراب، روان و زیبا شعر می گوید و زبان شعر او نرم، لطیف، آرام، مهربان، صمیمی و زیبا است، تصریح کرد: سهراب در سروده های خود در حقیقت مستغرق و غرق شده است و هدف او از سرودن این نبود که اظهار بودن و خودنمایی بعنوان شاعر کند، بلکه وی در زندگی شاعرانه خود به خلوص کلمه دست یافته بود و بسادگی از حیطه زمانه بیرون رفته و به حس زمان رسیده بود.
به گفته وی، سهراب زمان را حس می کرد و اعتقاد او این بود که دیگر غزل، شعر زمانه نیست و قصیده فرم کهنه شده است هر چند خیلی ها حرف سهراب را قبول ندارند اما من با آنکه نوپرداز و غزلسرا هستم و بیشتر اشعارم غزل همراه با نوآوری و ابداع است می گویم سهراب نیز اینطور بود و در شعرش تازگی داشت.
برگزارکننده افزون بر یک هزار و ۵۰۰ نشست شعر خوانی با یادآوری این شعر سهراب اظهار داشت: خیلی ها نمی فهمند سهراب در همین جمله (زندگانی سیبی است گاز باید زد با پوست) چه می گوید در حالیکه این عبارت یک کتاب معنا و مفهوم دارد و به قول این شعر می خواهد بگوید: آسان گذران کار جهان گذران را یعنی غرق جهان نشو و زندگی را به خودت سخت نگیر یا مثل این شعر حافظ که می گوید فدای همت آنم که زیر چرخ کبود(آسمان) ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است.
آسمان آبی تر
آب آبی تر
من در ایوانم
رعنا سر حوض رخت می شوید برگ ها می ریزد
مادرم صبحی می گفت
موسم دلگیری است
من به او گفتم: زندگانی سیبی است گاز باید زد با پوست
صائم کاشانی خاطرنشان کرد: سهراب در حقیقت با سرودن (زندگانی سیبی است گاز باید زد با پوست) اعتقاد داشت زندگی این همه ارزش غصه خوردن، دروغ گفتن و تهمت زدن به یکدیگر و غیبت کردن را ندارد و در دنباله همین شعر نیز به زیبایی یکدلی و یکرنگی مردم جامعه اشاره می کند و می گوید:
من اناری را می کنم دانه به دل می گویم
خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود
یعنی کاش متوجه می شدیم مردم به ما راست یا دروغ می گویند و بعد بسیار زیبا ادامه می دهد:
می پرد در چشمم آب انار: اشک می ریزم
مادرم می خندد رعنا هم
موسس و مدیر انجمن فرهنگی ادبی سخن کاشان با یادآوری اینکه شعر سهراب نخست عرفان و بعد نوآوری دارد اظهار داشت: عرفان و نوآوری سهراب در هم آمیخته شده است آنجا که می گوید:
زندگی خالی نیست:
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
آری تا شقایق هست، زندگی باید کرد
سهراب در این شعر به استفاده از طبیعت و بهار سفارش می کند و می گوید تا فصل شقایق هست زندگی بکنید دنبال تجملات نروید.
صائم کاشانی این کلمات سهراب را سرشار از احساس و عرفان او ذکر و تصریح کرد: این همه احساس و عرفان و نوآوری از شاعری است که اتاقش از حصیر، پرده و مخده اش از جنس گونی بود یعنی انسانی که در اصل اهل دنیا نبود و در حقیقت شاعری عارف و خدایی بود.
وی با ذکر این شعر سهراب که می گوید در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور اضافه کرد: سهراب دلش را به جنگل نور تشبیه می می کند که نشان از زلالی قلب و مهربانی سهراب دارد.
به گفته وی سهراب در ادامه این شعر که می گوید:
مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم، که دلم می خواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
دورها آوایی است، که مرا می خواند نشان داده است شعر سهراب در حقیقت چشم انداز لحظه های تنهایی و ژرف نگری و عرفان اوست و در هر کلمه ای مفهومی است که نباید بی توجه از آن رد شد.
شاعر مجموعه شعر بر زلف کرشمه با بیان اینکه وی ذهن سهراب را از نزدیک دیده که از کیفیات منطقی تهی نبود عنوان کرد: او از اشیا، آدم ها و سرزمین هایی که برای ما ناشناس نیست صحبت می کرد و در حقیقت در اشعارش بقای انسان را با محور خوب زیستن و خوب بدرود حیات گفتن به ما یادآوری می کرد.
صائم کاشانی اضافه کرد: شعر سهراب نوای دلپذیری بود که روی کاغذ نقاشی می کرد وقتی می اظهار داشت:
آب را گل نکنیم
در فرودست انگار کفتری می خورد آب
یا که در بیشه ای دور سیره ای(نوعی پرنده) پر می شوید
یا در آبادی کوزه ای پر می گردد
آب را گل نکنیم
شاید این آب روان
می رود پای سپیدار
تا فرو شوید اندوه دلی
دست درویشی شاید
نان خشکیده فروبرده در آب
وی با طرح این پرسش که کدام شاعر تا حالا این مضمون ها را براحتی، روانی، نرمی و لطافت بیان کرده است، اضافه کرد: با ۵۰ سال سرودن شعر، نوشتن، مطالعه کردن و بطور تقریبی با مطالعه تمامی کتاب های شعر شاعران قدیم و جدید ندیدم کسی اینطور بسراید اما سهراب از همه زیباتر و با لفظش زیباتر از همه بیان کرده است.
وی افزود: سهراب خورشید را در باور خودش می دید، در سرزمین پاکی اندیشه و معرفت خود زندگی می کرد، در چشمان او اندیشه باغی پر از شکوفه، شعرش پر از شکوفه زاران، پیام آور، امیدبخش و سروری جاودانه در شعرش و بی نظیر بود.
شاعر مجموعه شعر آماده چاپ "گل های سرخ" سهراب را از نوسرایان و نوپردازانی دانست که از ذهن پاک خود فراتر پا نمی گذاشت بلکه شاعر نسیم، خیزاب، بال و پرواز بود و پنجه در پنجه زرین گیسوی آفتاب می افکند.
صائم کاشانی، روشنی، گیرایی، لطافت و عرفان را در تمامی شعر سهراب خاطرنشان کرد و اظهار داشت: طنین عرفان در جای جای اشعارش پیدا و در وسعت اذانش جاری است آنجا که چنین می سراید:
من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه، مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
وی سهراب را عاشق طبیعت و غرق در آن و خدا معرفی نمود و اظهار داشت: کسی که طبیعت را دوست بدارد خدا را دوست دارد به این علت که این طبیعت را خداوند آفریده است و اگر ما بگوییم سهراب سپهری یک شاعر خدایی و یک عارف بود سخنی ناصواب نگفته ایم چونکه وی در خدا، هنر، شعر و نقاشی غرق بود و سرود: در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف.
شاعر مجموعه شعر در حال تدوین "دلسروده ها" با انتقاد از افرادی که به سهراب برخی تهمت ها وارد می کنند، اظهار داشت: آنان باید روز قیامت جوابگو باشند و از روی ناآگاهی سخنی نگویند.
صائم کاشانی با یادآوری سال ها زندگی و معاشرت با سهراب اظهار داشت: چرا باید به این شاعر عارفی تهمت زد که برای طبیعت ارزش قایل بوده و سروده است:
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد، گفته سر گلدسته سرو
من نمازم را پی "تکبیره الاحرام" علف می خوانم
پی "قد قامت" موج
کعبه ام بر لب آب
کعبه ام زیر اقاقی هاست
کعبه ام مثل نسیم، می رود باغ به باغ، می رود شهر به شهر
"حجر الاسود" من روشنی باغچه است
صائم کاشانی با بیان این خاطره از سهراب که حتی در جاده قهرود سوار بر ماشین وقتی از جلوی جوی آب زلال و درختان زیبا رد شدیم ترمز و دنده عقب گرفت رفت روبروی ۲ درخت و جوی آب پیاده شد و از طبیعت زیبای خدا عذرخواهی نمود که چرا بی تفاوت از جلوی آنها عبور کرده است اظهار داشت: حتی یکروز سهراب را کنار جیپش در خیابان شهید رجایی(صبای سابق) روبروی بیمارستان نقوی دیدم در حالیکه بچه ها به ماشینش سنگ می زدند گفتم سهراب تو ایستاده ای در مقابل بچه ها و هیچ نمی گویی گفت آقای صائم این بچه ها دلشان به این کار خوش است نمیخواهم دل خوشی آنان را بگیرم آیا این چیزی جز عرفان و نوآوری نیست.
وی با تکیه بر اینکه سهراب حتی در کاشان غریب و مظلوم است اظهار داشت: نسبت ناروا دادن به شاعر عارفی که مناجات دشت و تسبیح طبیعت را می شنود و به زبان هنر شعر بیان می کند و از ما می خواهد به نعمت خدا نگاه نماییم روا نیست.
صاحب رساله تحقیقی عرفان در شعر شهریار با تکیه بر اینکه عرفان و عبودیت در وجود فرهیخته سهراب به زبان لطیف شعر و شاعری ترنم یافت تصریح کرد: همانطور که عالمان و عارفان شیعی همچون ملا محسن فیض کاشانی، ملااحمد نراقی و بابا افضل الدین مرقی تعریف از یک نفر را حمد خدا می دانند پس زبان توصیف و تعریف سهراب از طبیعت و زیبایی های آن نیز در اشعارش حمد خداوند بعنوان خالق این طبیعت و نعمت های آنست.
صائم کاشانی خاطرنشان کرد: سهراب آنقدر غرق در عرفان و طبیعت و هنر بود که حتی به ازدواج فکر نمی کرد و زن و فرزند اختیار نکرد.
وی تقوای سهراب را حتی در پرهیز از مصاحبه با خبرنگار بی حجاب در آن زمان تصریح کرد و اظهار داشت: سهراب آنقدر متواضع و فروتن بود که حتی در آن سال ها هر وقت با هم بودیم اجازه نمی داد او را معرفی کنم.
به گفته وی، زمانی که در دانشگاه های ژاپن ادبیات تدریس می کرد از او می خواستند پیش از تدریس در هر دانشگاه یکساعت و نیم برای سهراب صحبت کند.
سهراب از زبان استاد نقاشی
عضو هیات علمی دانشگاه کاشان نیز درباره سهراب سپهری افزود: سهراب سالهای کودکی و نوجوانی خودرا در کاشان گذرانید و در سال ۱۳۲۲ برای تحصیل به دانشسرای مقدماتی تهران رفت و ۲ سال بعد به استخدام آموزش پرورش کاشان درآمد.


محمدرضا غیاثیان اضافه کرد: سهراب در سال ۱۳۲۷ با منوچهر شیبانی نقاش و شاعر کاشانی ملاقات کرد که بوسیله او با آثار وینسنت ون گوگ (نقاش هلندی) و نیمایوشیج آشنا شد.
وی خاطرنشان کرد: با عنایت به یادداشت های سپهری، این ملاقات چنان اثر عمیقی بر او گذاشت که شغلش را رها و در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران ثبت نام کرد و در سال ۱۳۳۲ لیسانس نقاشی خودرا از آنجا گرفت. در آن سالها شهرت سپهری بیشتر بعنوان یک نقاش بود تا شاعر.
دانش آموخته دکترای هنر اسلامی از دانشگاه بامبرگ آلمان آثار نقاشی سهراب را به پنج دوره دسته بندی کرد و اظهار داشت: وی در دوره‌ی اول آثاری واقع گرایانه تحت تاثیر مکتب کمال الملک تولید کرد. دوره دوم کارهای او مربوط به زمان بعد از آشنایی او با منوچهر شیبانی می شود که همراه با نقاشانی مانند هوشنگ پزشک نیا، جلیل ضیاپور و محمود جوادی پور از مکتب کمال المک فاصله می گیرد و به شیوه هایی از نقاشی روی می آورد که بی شباهت با آثار پستامپرسیونیسم نبود که در این آثار، تلاشی برای دستیابی به روشی مستقل و شخصی بوسیله تلفیق سنت های هنر شرق و غرب به چشم می خورد.
وی، نقاشی های دوره سوم او را مربوط به تجربیاتی دانست که وی در سفرهایش به ژاپن آموخت و اولین بار در سال ۱۳۴۱ در گالری فرهنگ به نمایش گذاشت. در همان سال بود که مشاغل دولتی اش را کنار گذاشت و درآمدش فقط بوسیله فروش آثارش بود.


غیاثیان، تغییر تکنیک آثارش در این دوره را بااینکه موضوع های آنها همان طبیعت بی جان ها، منظره ها، تنه های درختان و شقایق ها بود ذکر و بیان نمود: وی در این نقاشی ها با ترکیب بندی های ساده ی اکسپرسیونیسم- انتزاعی عمدتا با رنگهای خاکی کار میکرد.
به گفته وی، از شباهت های کار سهراب با نقاشی خاور دور می توان به توجه ویژه به طبیعت، بهره گیری از فضای خالی در تصویر، استفاده از حرکت های سریع قلم موی آغشته به رنگ قهوه ای یا سیاه بر زمینه ای از رنگ های خیس کمرنگ اشاره نمود.
این استاد هنر دانشگاه کاشان اضافه کرد: شیفتگی سهراب به طبیعت در چهارمین دوره از آثار او که به ترسیم تنه های درختان پرداخت مشهود است و این دوره را باید دوره‌ی پختگی و بلوغ نقاشی های وی دانست، گویی تمام آن گل و بوته هایی که پیش تر کاشته بود در این دوره به ثمر رسیدند.
غیاثیان شروع اولین آثار سهراب از تنه‌ی درختان را از حدود سال ۱۳۴۴ عنوان نمود و اظهار داشت: این نقاشی ها، دسته ای از تنه‌ی درختان را از نمایی نزدیک نشان می دهند که از بالا وارد قاب تصویر شده اند و شاخ و برگ های آنها خارج از فضای تصویر است. درخت هایی که در گذر زمان پوست انداخته اند و نشانه ای از میراث فرهنگی ما هستند.
وی عنوان کرد: در نهایت، پنجمین دوره نقاشی های سهراب، آثار آبرنگی فیگوراتیو از مناظر روستایی کاشان است. در واقع، نقاشی های وی تجربیات شاعرانه در جهان اشیاء است که با شکل ها و فرم های ساده شده تجلی می یابد.
استاد نقاشی دانشگاه کاشان تصریح کرد: یک خط در کارهای سهراب گاهی تنه‌ی یک درخت را نشان داده است و گاهی افق دوردست و یا یک گل شقایق. او برای پی بردن به ماهیت اشیاء، تنها خطوط اصلی را ترسیم می کرد و جزییات را فرو میگذارد.


غیاثیان اضافه کرد: سهراب بدین منظور گاهی شب ها در زیر نور ستاره ها طراحی می کرد که بتواند اساسی ترین خطوط درختان و کوه ها را ببیند. او مشابه سنت های نقاشی قدیم ایران، به سایه و روشن نور توجهی نمیکرد و هر شئ را با ارزش ذاتی رنگ آن ترسیم می کرد.
وی افزود: خورشید کویر در آثار او نه سایه ای برای علف بوجود می آورد و نه به هنگام غروب سرخی اش را به رخ می کشد. به همین دلیل، اشیایی را که تصویر کرده متعلق به فضای بی زمانی هستند و می توانند همیشه وجود داشته باشند.
به گفته وی، سپهری در اعتقاد خود به وحدت ذاتی میان بشر، طبیعت و نظم کیهانی، طول عمر هنری خودرا در جستجوی نحوه ی بیان این باور محوری گذراند و بدین منظور، او آزادانه به انواع اسطوره ها و فلسفه ها از ذن و تائوئییسم گرفته تا رمانتیسم اروپا پیوست و از اصول هر یک متناسب با دیدگاه خود بهره برد.
استاد دانشگاه کاشان عنوان کرد: رنگهای بومی در نقاشی های سهراب که از گستری طبیعت مورد علاقه اش دست چین شده اند، سرشار از صمیمیت و فروتنب است. طیف رنگهایی از قهوه ای، اخرایی، خاکژ، نخودی، ماشی، یشمی، حنایی و خاکستری که برگرفته از خاک دشت ها، تپه ها، کوه ها، سبزه زارها، دیوارهای خشتی هستند و در تضاد با این رنگهای نسبتاً خاموش و نزدیک به هم، گاهی لکه هایی از رنگهای تند مانند سرخ و آبی و زرد سکوت فضای تصویر را می شکنند.


وی افزود: سپهری با تمام وجودش در اشعار و نقاشی هایش زندگی می کرد و در نقاشی هایش همان احساس شفاف جریان را دارد که در اشعارش یافت می شود.
سهراب درس انسانیت را از طبیعت در شعرش می گوید
شعر سهراب، بوی سیب سرخ ایمان
ﻋﻀﻮ اﻧﺠﻤﻦ ﻋﻠﻤﯽ اﺳﺘﺎدان زﺑﺎن وادﺑﯿﺎت ﻓﺎرﺳﯽ ﮐﺸﻮر نیز با اشاره به اینکه شعر سهراب بوی بهاران و سیب سرخ ایمان می دهد اظهار داشت: از خواندن شعر سهراب حالتی دیگر همچون نسیم صبحدم در تن باغ و گلستان به انسان می دهد.
رضا شجری با تکیه بر اینکه حتی طرح های دفتر نقاشی سهراب چشمه احساس را جان می دهد اضافه کرد: شاید نتوان گفت او عارف دهر است اما شعرهایش بوی عرفان می دهد.
وی خاطرنشان کرد: سهراب سپهری از شاعران به نام و بزرگ معاصر ما و همین طور از نقاشان چیره دست و نه فقط افتخارات شهر کاشان بلکه از افتخارات ایران و حتی ادبیات معاصر جهان است.
دکترای زبان و ادبیات فارسی عنوان کرد: ما کمتر شاعری در بین نوپردازان سراغ داریم به ویژه که شعرش اینقدر به زبان های زنده دنیا ترجمه شده باشد.
شجری ضمن اشاره به اینکه صحبت درباره این شاعر و نقاش بزرگ فرصتی بیشتر می خواهد اظهار داشت: در این مجال می توان دقایقی کوتاه به یکی از خاصیت های مهم شعر سپهری اشاره نمود.
وی با اهمیت ترین خاصیت های شعر سپهری را توجه زیاد او به طبیعت و عناصر طبیعی به ویژه عناصری مثل گل، گیاه، آب، دریا، درخت، نور، سیب و خورشید که در شعرش جلوه ای ویژه دارد دانست و اضافه کرد: زیبایی های طبیعت تنها نگاه سپهری را غافلگیر نمی کنند بلکه تمام وجود او را مجذوب خودش می کند به صورتی که طبیعت در اصل با روح و جان سهراب در هم آمیخته است.
استاد دانشگاه کاشان با یادآوری اینکه سهراب در یکی از نامه های ارسالی خود از پاریس برای خواهرش می گوید:
آه چرا نگویم که درد غربت گونه های صحرایی را دارم
من ترسی ندارم که بگویم می خواهم از پاریس بروم می خواهم کتاب هایم را به گوشه ای پرتاب کنم
کعبه نقاشان را پشت سر بگذارم بروم در پشت یکی از این دره های خودمان
ساعت ها به سرخی یک گل شقایقی خیره شوم
ببینیم چه کسی می تواند به این پندارهایم بخندد
شجری تصریح کرد: سهراب در حقیقت با شناور شدن در افسون گل سرخ، نبض گل ها را می گیرد و آشنا با سرنوشت تر آب و عادت سبز درخت از طبیعت مفهوم زندگی می گیرد آنگونه که می گوید زندگی خالی نیست سیب هست ایمان هست آری تا شقایق هست زندگی باید کرد.
وی عنوان کرد: سهراب طبیعت را همچون در حقیقت عارفان، هشیار، آگاه و دارای حرمت می داند و با طبیعت یکی می شود و می گوید:
من صدای نفس باغچه را می شنوم
و صدای ظلمت را
وقتی از برگ می ریزد
و صدای سرفه روشنی از پشت درخت
به همه عناصر طبیعت هم عشق می ورزد و هم دوست ندارد حتی یک عنصری یا ذره ای از طبیعت کم بشود آنجا که چنین می سراید:
نخواهیم مگس از اثر انگشت طبیعت بپرد
و نخواهیم پلنگ از در خلقت برود بیرون
استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه کاشان این سروده های سهراب را از سخنان عارفان گذشتگان برشمرد و یکی از شعرهای سهراب به قرار زیر را زمزمه کرد:
بدانیم اگر کرم نبود زندگی چیزی کم داشت
واگر خنج نبود لطمه می خورد به قانون درخت
یعنی او خودش را در اصل با طبیعت یگانه می داند و معتقد به حرمت و احترام طبیعت است وقتی می گوید:
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه از پل از رود از موج پرم از سایه برگی در آب
شجری، اعتقاد سهراب به حرمت و احترام طبیعت را در این شعر دانست که می گوید:
باید گرمی لانه لک لکی را هم درک کرد
نباید روی قانون چمن پا بگذاریم
وی افزود: طبیعت، ذوق سهراب را می شکافد، آنجا که می گوید:
هر کجا برگی هست شور من می شکفد
در موستان گره ذایقه را باز کنید
به گفته وی، سهراب درد می کشد و حسرت می خورد که چرا انسان ها همچنین خونسرد از کنار یک گلی می گذرند و دنبال خواندن شعر گل در یک کتاب هستند اما در مقابل یک گل نمی ایستند و به آن خیره شوند تا لطافت و زیبایی های آنرا درک کنند.
استاد دانشگاه کاشان با یادآوری اینکه سهراب از جام طبیعت شراب حقیقت می نوشد اظهار داشت: طبیعت در نزد سهراب آینه ای برای دیدار کمال زیبایی، زیبایی مطلق، معشوق ازلی و طبیعتی که سهراب را عاشق کرده است.
شجری افزود: طبیعت است که سهراب را شاعر و نقاش کرد و عشق است که به او پر و بال می بخشد و می گوید:
عشق، تنها عشق مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن
وی ضمن اشاره به اینکه طبیعت برای سهراب همه هستی است افزود: وی در طبیعت به دنبال نور و آرامش است وقتی می گوید:
من در این آبادی پی چیزی می گشتم
پی خوابی شاید پی نوری ریگی لبخندی
نور خواهم خورد
به گفته شجری، سهراب اعتقاد دارد کسی که نور از سر انگشت زمان برچیند گره پنجره ها را می گشاید با آب و طبیعت را مظهر و آیتی از خداوند می داند وقتی می سراید:
زیر بیدی بودم برگی از بالای سرم چیدم و به آنان گفتم آیتی بهتر از این می خواهی
وی با اشاره به اینکه سهراب گوهر عشق و معرفت را در دل طبیعت می جوید و به دنبال آواز حقیقت می گوید:
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است که رسولان همه از تابش آن خیره شدند پی آن گوهر باشید
کار ما شاید این است که میان گل نیلوفر و قرن پی آواز حقیقت بدویم کار ما این نیست که در افسون گل سرخ شناور باشیم کار ما شاید این است که میان گل نیلوفر و قرن پی آواز حقیقت بدویم
به گفته شجری، سهراب به دنبال آواز حقیقت است وقتی که باد به سروقت چنار می رود سهراب به سر وقت خدا می رود و آواز حقیقت را از دل طبیعت می شنود و می گوید:
در دل من چیزیست مثل یک بیشه نور مثل خواب دم بامداد و چنان بی تابم که دلم می خواهد بدوم تا ته دشت بروم تا سر کوه دورها آوایی است که مرا می خواند این صدا سهراب را خواند و مجذوب مغناطیس خودش کرد و رفت.
وی با گرامیداشت یاد و خاطره این شاعر بزرگ و نقاش چیره دست کاشانی و بزرگ مردی که در وصف فروغ گفته بود بزرگ بود و از اهالی امروز اظهار داشت: این جمله را باید در وصف خود سهراب اظهار داشت که بزرگ بود و از اهالی امروز بود.
به گفته وی، سهراب می گوید باید از طبیعت پاکی، مهربانی، ایثار و سخاوت را بیاموزیم چونکه طبیعت درس انسانیت را به ما می آموزد.
سهراب سپهری، ۱۵ مهر سال ۱۳۰۷ از خانواده اهل ذوق و هنر در کاشان به دنیا آمد. دوره ابتدایی را در دبستان خیام کاشان (۱۳۱۹)، و متوسّطه را در دبیرستان پهلوی کاشان گذراند و بعد از دانش آموختگی در خرداد ۱۳۲۲ در دوره ۲ ساله دانش سرای مقدماتی پسران، به استخدام اداره ی فرهنگ کاشان درآمد.
شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت و دیپلم دوره دبیرستان خودرا دریافت کرد. سپس به تهران آمد و در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و هم زمان به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد که بعد از هشت ماه استعفا داد.
سپهری در سال ۱۳۳۰ اولین مجموعه شعر نیمایی خودرا به نام مرگ رنگ منتشر نمود.
سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا دانش آموخته شد و نشان درجه اول علمی را دریافت کرد. در همین سال با شرکت در چند نمایشگاه نقاشی در تهران دومین مجموعه ی شعر خودرا با عنوان زندگی خواب ها منتشر نمود. آذر ۱۳۳۳ در اداره ی کل هنرهای زیبا (فرهنگ و هنر) در قسمت موزه ها آغاز به کار کرد و در هنرستان های هنرهای زیبا نیز به تدریس پرداخت.
سهراب به فرهنگ مشرق زمین علاقه خاصی داشت و سفرهایی به هندوستان، پاکستان، افغانستان، ژاپن و چین داشت. مدتی در ژاپن زندگی کرد و هنر حکاکی روی چوب را در آنجا فراگرفت. همین طور به شعر کهن سایر زبان ها نیز علاقه داشت؛ ازاین رو ترجمه هایی از شعرهای کهن چینی و ژاپنی انجام داد. در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت. همین طور در مدرسه ی هنرهای زیبای پاریس در رشته ی لیتوگرافی نام نویسی کرد.
تا اختتام حضور، سهراب مرغ مهاجر، هنوز در سفرم، "بیدل، سپهری و سبک هندی"، تفسیر حجم سبز، "حافظ پدر، سهراب سپهری پسر، حافظان کنگره"، "نیلوفر خاموش: نظری به شعر سهراب سپهری" و نگاهی به سهراب سپهری نام تعدادی از کتاب های سهراب است.
سهراب سپهری در سال ۱۳۵۸ به بیماری سرطان خون مبتلا شد و به همین سبب در همان سال برای درمان به انگلستان رفت، اما بیماری بسیار پیشرفت کرده بود و وی ناکام از درمان به تهران بازگشت. او سرانجام در غروب دوشنبه اول اردیبهشت ۱۳۵۹ در بیمارستان پارس تهران به دلیل مبتلاشدن به بیماری سرطان خون از دنیا رفت. صحن امامزاده سلطان علی بن محمد باقر روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان میزبان ابدی سهراب شد.
یادش گرامی و نامش جاودان باد.



منبع:

1400/02/01
21:58:52
5.0 / 5
1287
تگهای خبر: آموزش , استاد , پزشك , پزشكی
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۶ بعلاوه ۲
بازار مقاله MarketDoc
marketdoc.ir - حقوق مادی و معنوی سایت بازار مقاله محفوظ است

بازار مقاله

فروش مقالات و کتب علمی